خود را می بازند
در هماهنگی بیرحم هزاران در
بسته ؟
آری پیوسته بستهخسته خواهی شد
چشمهایم را بستم و تخیل کردم
زیر باران بودم
دست تو در دستم
من و تو غرق غرور
پشت آن وسعت بیهوده اشکمن و تو پر خنده
من و تو مست می و بوسه و عشق
من و تو عاری از غصه و درد !
من و تو عاشق و مست ...!!
و هم اکنون....
...
لعنت ؛
چشم من را که گشود...؟!
تو خوشحالی و من تب دارو غمدارم
تو در خوابی و من بیدار و بیتابم
تو از من دوری و دردم نمی دانی
من از شب تا سحر گریان و نالانم ....***
من...
آسمان...
سوسویٍ ستارگان
همه چیز مبهم و گنگ ، انتظار بارانم هم بی فرجام ماند...
...
تو شاهی کن...
دلگیر مشو از نبودنم و از غیبتهایم
... خسته ام
کمی زمان می خواهم
... کمی
خسته ام
... نه
خورده مگیر
کمی به من فکر کن
کمی به خودت
... کمی به این راه و این همه ابهام و تردید و این همه
به اینکه هر شب و روز تو آن سو ؛ پشت این شیشه ها و من باز آن سو تر
... کاش مرز
سکوتمان می شکست
خسته ام
......... و بیش از همه دلتنگ
اعتراض دخترن ایرانی علاقه مند به فوتبال رو هم در برابر ورزشگاه آزادی ببینیم
چقدر از مردم می آیند به امام زاده ها و برای گرفتن حاجت خودشون شمع روشن میکنند
این هم تصویری از شمع هایی که آنها روشن کرده اند
بدون شرح ... | |
|
کوچه بیدی یا نبیدی...!!! |