چرا مادر مرا 20 ساله کردی
میان افسران آواره کردی
الهی مادری فرزند نزاید
اگر زاید به جمع سربازان نیاید
از آن وقتی که خوردم سیب زمینی
شدم سرباز نیروی زمینی
الا مادر به قربانت بگردم
کجایی که من دورت بگردم
ببین مادر مرا آواره کردی
میون این و آن آواره کردی
به خط کردند و تراشیدن سرم را
به تن کردن لباس ارتشی را
لباس ارتشی ، شخصی نمیره
مادر جان گریه نکن دنیا همینه
نگهبانم ، نگهبانم من امشب
همه خوابند بیدارم من امشب
ستاره می شمارم خوابم نگیره
که افسر نگهبان ایرادم نگیره
سلام دوست عزیز
شعر ت در مورد سربازی جالب بود. واقعا سربازی وقت تلف کردنه . خدا کنه بشه یه جوری کنسلش کرد.خودمو میگم که هنوز نرفتم.
شاد و پیروز باشی.
زیادی باهالی شایدم با حالی D: ;)
منتظرتم....یه سری به ما هم بزنی بد نیستاااااااا
فعلا